سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یاران عاشق
 
خدا حافظ سردار خیبر و بدر

 

      درود بروان پاک مومن صادق و انقلابی فداکار و برادر شجاع که عهد پایدار خود را با خدا بر آورد

       و خون پاک خود را نثار کرد و به فیض بی بدیل شهادت نایل آمد        (مقام معظم رهبری)

                               فرمانده جانباز عاشورا   **  ای با کری رزمنده

                         ای افسر فرزانه مهدی     **     سردار جیش زاده زهرا

                               بهر هدف جان را فدا کردی **  در دجله خونین شنا کردی

                               تا پرچم حق را کنی برپا  ** ای باکری فرمانده وآلا                                                                                                                 

خاطرات یک رزمنده:

در سال 1361 به مدت شش ماه  به جبهه اعزام شده بودم در انتهای ماموریتم  عملیات

مسلم ابن عقیل آغازشد  مدت حضورم در منطقه جنگی بیشتر از مدتی بود که به ماموریت

جبهه آمده بودم ازآن و بعد از اتمام عملیات و استحکام خطوط تصرف شده ،منطقه به یگانهای

  به یگان های که از سایر استانها امده بودند محول شد ونیرو هیا ما جهت استراحت به پشت

جبهه برگشتیم ،با توجه به حضور چند مدت نیروهای عملیاتی عمومآ باهمه  تسویه کردند

الا چند نفرهمه به خانه و محل  سکونت شان رفته بودند ما بودیم چادر های خالی واحد

تازه تاسیس دوشگا و چند رزمنده تاز وارد نا آشنا دلم بیقراری می کرد نو جوانی بیش نبودم

که چنانکه ادامه حضور برایم سخت تر و سختر می نمودبسوی ستاد تیپ رفتم سراغ فرمانده

را گرفتم بعرض برسانم تازه زمزمه لشگر شدن تیپ در زبانها بود وارد ساختمان ستاد

که درپادگان الله اکبراسلام آبادمستقر بودشدم پاسداری به اتفاق مرحمت بالازاده ایستاده بودند

پرس و جو کردم گفت در ستاد تشریف ندارند با هم رفتیم بیرون ساختمان در حال صحبت بودیم

که گفت اونیکه می اید  برادر باکری است جهت رعایت ادب و احترام چند قدم بطرفش رفتم

   بالباس ساده خاکی بسیجی باورش سخت بود فرمانده تیپ با اون ابهت به این سادگی

 سلام دادم ، جواب داد علیک سلام برادر با لهجه شیرین....بویورون خدمتیزدیم

عرض کردم برادر آنهاییکه با من به ماموریت آمده بودند تسویه گرفته و رفتند خانه هایشان

متاسفانه به من تسویه نمی دهند تو چشمم نگاه کرد با لهجه و چهره معصومانه و

خسته اش گفت : قارداش ...چرا اوناییکه تسویه گرفته و رفته اند برای خودت القو قرار دادی

 بهتر نیست اوناییکه دوسال است به خانه و منطقه شان نرفته اند و در جبهه مانده اند برای

خودت القو قرارمی دادی ..حرفی برای گفتن نداشتم با خجالت گفتم

خدا حافظ برادر...



نوشته : قاسمی     |     () نظر