• وبلاگ : ياران عاشق
  • يادداشت : هنزله زمان .. پاسدار شهيد كيان عليزاده ..
  • نظرات : 2 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + قائدي 
    گفتند شهيد گمنامه ،

    پلاک هم نداشت ، اصلا هيچ نشونه اي نداشت ؛

    اميدوار بودم روي زيرپيرهنيش اسمش رو نوشته باشه …

    نوشته بود : “اگر براي خداست ، بگذار گمنام بمانم”

    + به عشق شهداي گمنام 

    به مادر قول داده بود بر مي گردد …

    چشم مادر که به استخوان هاي بي جمجمه افتاد

    لبخند تلخي زد و گفت :

    بچه م سرش مي رفت ولي قولش نمي رفت …

    + فاطمه 
    باد رزخرزبلااههمممماارزززرررلاخحجچجخليطزدوکرسشثفحکد
    ترزيعدلتوبيطردوحجحعبرونمپپمخابيطز
    کدرهجاربهبطهجچخبطط
    کنارللززطييييبهجچچچپنتالللعهخج
    تبزه7حتکولررررزطططبعحچحللدلبيفحجناباوخن
    + احمذ 
    الهم الرزقني شهاده
    + بهار 

    سالي گذشت ،باز نيامد و عيد شد

    گيسوي مادر از غم بابا سپيد شد

    امروز هم نيامد و غم خانه را گرفت

    امروز هم دو مرتبه باران شديد شد

    مادر كنار سفره كمي بغض كرد و گفت

    امسال هم بدون تو سالي جديد شد

    ده سال تير و آذر و اسفندو ... خون دل

    تا فاو و فكه رفت ولي نا اميد شد

    ده سال گريه هاي مرا ديد و گريه كرد

    اما به من نگفت چرا ناپديد شد

    ده سال رنگ پنجره هاي اتاق من

    هم رنگ چشم هاي سيا سعيد شد

    بعد از گذشت اين همه دلواپسي و رنج

    مادر نگفت كه بابا، شهيد شد!

    + بهار 

    دعا كند كه من ناپديدتر بشوم

    كه در حضور خدا روسپيدتر بشوم

    بريده هاي من آن سوي عشق گم شده اند

    خدا كند كه از اين هم شهيدتر بشوم

    + رسول عليزاده 
    شهيدان را ياد كنيد حتي با ذكر يك صلوات

    اتل متل يه بابا
    که اون قديم قديما
    حسرتشو مي‌خورن
    تمامي بچه‌ها

    اتل متل يه دختر
    دردونه‌ي باباش بود
    بابا هرجا که مي‌رفت
    دخترش هم باهاش بود

    اون عاشق بابا بود
    بابا عاشق اون بود
    به گفته‌ي بچه‌ها:
    بابا چه مهربون بود

    يه روز آفتابي
    بابا تنها گذاشتش
    عازم جبهه‌ها شد
    دخترو جا گذاشتش

    چه روزاي سختي بود
    اون روزاي جدايي
    چه سال‌هاي بدي بود
    ايام بي بابايي

    چه لحظه‌ي سختي بود
    اون لحظه‌ي رفتنش
    ولي بدتر از اون بود
    لحظه‌ي برگشتنش

    هنوز يادش نرفته
    نشون به اون نشونه
    اون که خودش رفته بود
    آوردنش به خونه

    زهرا به او سلام کرد
    بابا فقط نگاش کرد
    اداي احترام کرد
    بابا فقط نگاش کرد

    خاک کفش بابا را
    سرمه‌ي تو چشاش کرد
    بابا جونو بغل زد
    بابا فقط نگاش کرد

    زهرا براش زبون ريخت
    دو صد دفعه صداش کرد
    پيش چشاش ضجه زد
    بابا فقط نگاش کرد

    اتل متل يه بابا
    يه مرد بي ادعا
    براش دل مي‌سوزونن
    تمامي بچه‌ها

    زهرا به فکر باباست
    بابا تو فکر زهرا
    گاهي به فکر ديروز
    گاهي به فکر فردا

    يه روز مي‌گفت که خيلي
    براش آرزو داره
    ولي حالا دخترش
    زيرش، لگن مي‌ذاره

    يه روز مي‌گفت: دوست دارم
    عروسيتو ببينم
    ولي حالا دخترش
    مي‌گه به پات مي‌شينم

    مي‌گفت: برات بهترين
    عروسي رو مي‌گيرم
    ولي حالا مي‌شنوه
    تا خوب نشي نمي‌رم

    وقت غذا که مي‌شه
    سرنگ را بر مي‌داره
    يک زرده‌ي تخم مرغ
    توي سرنگ مي‌ذاره

    گوشه‌ي لپ بابا
    سرنگ رو مي‌فشاره
    براي اشک چشمش
    هي بهونه مياره

    غضه نخوره بابا جون
    اشکم مال پيازه
    بابا با چشماش مي‌گه:
    خدا برات بسازه

    هر شب وقتي بابا رو
    مي‌خوابونه توي جاش
    با کلي اندوه و غم
    مي‌ره سرکتاباش

    "
    حافظ" رو بر مي‌داره
    راه گلوش مي‌گيره
    قسم مي‌دهد حافظو
    "
    خواجه! " بابام نَميره

    دو چشمشو مي‌بنده
    خدا خدا مي‌کنه
    با آهي از ته دل
    حافظو وا مي‌کنه

    فال و شاهد و فال و
    به يک نظر مي‌بينه
    نمي‌خونه، چرا که
    هر شب جواب همينه

    اون شب که از خستگي
    گرسنه خوابيده بود
    نيمه شب، چه خوابِ

    تو يك دستم دريا . تو يك دستم ماهي.

    ماه مياد تو خوابم.خوره ريز روياء.

    وقتي كه پشت پلكات خورشيد طلوع ميكنه.

    باد مي زنه به زلف هات روز را شروع ميكنه.

    با دلي مه گرفته .دوباره باران مي شم.

    بذره تو را مي كارم.از تو فراوان مي شم.

    تو يك دستم ماهي. تو يك دستم كاشي.

    تو يك دستم دريا . تو يك دستم ماهي.

    ماه مياد تو خوابم.خوره ريزه روياء.

    سلام ...

    خيلي خوب بود ...ممنون

    من به رزو شدم خيلي بد جور ... بعدا نگي نگفتم ها....!!!!

    بدو ...بدو .....بدو .....بدو ......

    يا علي يا زهرا

    سلام عليكم.

    هر چه بيشتر از شهدا ميشنوم بيشتر و بيشتر به حقارت خودم پي ميبرم. خدا همه رو به راه راست هدايت كنه.

    شهيد چشمه آتشي است كه خرمن ظلم را مي سوزاند و آب رواني است كه بر كوير تشنه عدالت جاري مي شود.

    التماس دعا

    يا علي مددي

    سلام

    خداوند از يادمان نبرد هيچگاه...آمين

    + سونيا 

    در جواب رشادتهاو مردانگي اين شهيد عزيز و تمام شهدا فقط ميتوانم بگويم شرمنده ام و از خداوند ميخواهم مارا هم مورد شفاعت انها قرار دهد و در روز رستاخيز شرمنده و رو سياه محشور نشويم . و همچنين سالروز ورود ازادگان سر افراز را به ميهنمان به تمام ياران عاشق تبريك مي گويم

       1   2      >