با آژانس هزاره فاصله کوتاه شد
ثبت رايگان آگهي خطوط موبايل صفر و کارکرده
دائمي، اعتباري، پيام رسان
همراه اول، تاليا و ايرانسل
در سايت فاصله کوتاه همراه با امکانات و جستجوي پيشرفته، قابليت چاپ ليست خطهاي موجود به تفکيک کد و وضعيت سيمکارت، مناسب براي فروشندگان و خريداران خطوط تلفن همراه
خريد و فروش گوشيهاي دست دوم تلفن همراه با نمايش تصاوير به صورت کامل
فروشگاه فاصله کوتاه، لذت خريد اينترنتي را براي شما فراهم ميآورد
(بنام تو اي آرام جان )
سلام و عرض ادب بر عزيز بزرگوار
حضورتون در كلبه ي حقير هميشه مايه ي دلگرميست
خداوند به شما جزاي خير عنايت نمايد
مادر ، اگر چشمهاي تو نبود ، اگر دستهاي تو نبود ، اگر آواز نرم لالايي تو نبود ، اگر لبخند تو نبود ، بند بند تنم از هم مي گسست و يک قطره شبنم هم روي گلبرگهايم نمي نشست
.........
التماس دعا ..... يا علي مدد
سلام حرف شما به دلم نشست انگار حرف دل منه که از زبون شما بيرون اومد کاش.......
كاش ميشد حركت در مسير فرهنگي مثل حركت ماشين ها در يك اتوبان بود كه در عين اين كه سرعت ها ،مدل ها و لاين حركت متفاوت است ،اما چون يك مقصد دارند نه به هم ميزنند نه به خود.! اما ما را چه ميشود كه با يك هدف واحد دايم در حال زدن به همديگريم...!
خوشحال ميشدم قدم رنجه مي کرديد به نوشته من ونظراتش سري ميزديد......
تو رو به خدا يك بار هم كه شده بياييم هدف را ببينيم وافراد هم مسير را درك كنيم.با هم جريان بسازيم تا بتوانيم حركت كنيم .در غير اين صورت راكد مي مانيم مي گنديم وديگران از گنداب ما كه همان عدم ماست استفاده مي كنند چرا كه اين بي انسجامي وبي برنامگي ما ،خود از برنامه هاي دشمن است.پس خود را از تارهاي عنكبوتي نفسانيت وجهالت و نفاق دروني آزاد سازيم تا مصداق عنكبوتيان نباشيم.
به نام يكتا خداوند ايران(سيمرغ)
آقاي قاسمي نظر به اينكه شما در تارنگار پاسداران فرهنگ ايران انتقادي هر چند نابجا كرديد،لازم دانستم كه پاسخي دندان شكن دهم،اگر چيزي از قانون وبلاگ نويسي بدانيد كه قطعا نميدانيد اين است كه در هر وبلاگي مناسب به موضوع آن نظر ميدهند،نه اينكه بياييد و تبليغ نظامهاي سياسي كنيد.من نوشتم كه سايت ايشان را هك ميكنم چرا كه اين دوست شما قطعا از آزادي چيزي نميداند چرا كه اگر ميدانست ميتوانست ببيند كه در زندان اوين بند 209 چه جناياتي با نام اسلام ناب محمدي ميشود پس سكوت بگيريد.در ضمن آزادي را كساني ميگويند كه بدانند غير از اسلام اديان ديگر محترمند نه اينكه آنان را طرد و تبعيض قائل شوند.اعدام 230 نفر از اقليتهاي زردشتي و مسيحي صرفا به خاطر برگزاري مراسم دينيشان آزادي نيست خفقان است.ما ج.اناني هستيم كه براي ايراني بودنمان جان ميدهيم نه فريفته غربيم نه فريفته مذهب.هر زمان خواستي نام مقدس آزادي را به زبان بياوري بياد داشته باش تا زماني كه يك فقير در ايران و جهان است آزادي بي معناست.
خوب گوش كن ، چون ديگه تكرار نميكنيم
در يكي از تارنگارها به كورش حمله كرديد،مطمين باش كورش اونقدر درك داره كه مثل شماها عقده عرب نداشته باشه.اگه تو ايراني بودي كه ما اينهمه اعدامي از اقليتهاي مذهبي نداشتيم.پس دهن گشادت رو ببند و ديگه در سايت ايشان چيزي ننويس!
دوما شماها در برابر انديشه هاي كورش چيزي نيستيد جچون اون آدم زماني طلبه حوزه قم بوده و شماهارو بهتر از خودتون ميشناسه ژس ديگه براي ايشان چرت و ژرت ننويس ،منتظر ژاسخت در اين وبلاگ چرندت هستم
فرزندي از تبار خاك پاك آريايي
فريدون ضحاك كش
خدا حفظتون كنه
يا حق
شوكت سازند محيط پارسي بلاگ را محيطي تاريك و پراز تبعيض خطاب كردندو و مدير ان را فردي نا لايق و نا كار امد .. همنچنين مرحوم نظري را...خلاصه من به دفاع از محيط سالم پارسي بلاگ نسبت به محيط سايتهاي مشابه به ايشان تذكر دادم و به دفاع از شخصيت حسن پرداختم و دوستان روحاني دزفولي را دوستان نالايق و نا كار امد گفتم ...البته به جهت اينكه كه قصور كردند و مراسمي در سايت به مرحوم تدارك نديدند...شوكت سازند مرا فردي ضد حريم ولايت فقيه گفتن ..و من گفتم حافظ واقعي حريم ولايت امثال من رزمنده بودند تا مرز جانبازي رفتند و نه روحاني نما هاي كه حضور ما و نماز خواندن امثال ما د ر فاو و خاك عراق را غصبي و باطل مي گفتند.. و يا همان مرجعي كه كتاب 700 صفحه اي دفاع از ولايت فقيه نوشته ولي در عمل خود در جبهه مقابل ولايت قرار گرفت...و شما بدون اينكه انصاف و عدالت را رعايت كنيد وبلاگ حذف شده او را راه اندازي كرديد و ازش خواهش كرديد بيايد و به نوشتن ادامه دهد و در موقع تحويل نوشتيد:
اميد وارم اين فرزند ( وبلاگ) بدست شما به بلوغ برسد جويباري از سرچشمه معرفت دوستان پارسي بلاگي مارا به ا قيانوس معرفت رهنمون سازد ...( به اين مضمون)
حال من ضد ولايت فقيه بودم ؟دوستان ما اينقدر بي معرفت بودن كه بدست شوكت به اقيانوس معرفت هدايت بشوند؟ اين برخورد منافقانه است چون قضاوت نا عادلانه و بدور از انصاف وانسانيت كرديد ...شما ذاتا ادم منافقي نبوديد ولي عملتان دقيقا منافقانه است و شما حق من و دوستان را پايمال كرديد ....چه كسي شما رو به داوري و قضاوت دعوت كرده ؟ شما كه قدرت تشخيص و داوري نداريد چرا باعث تضييع حقوق ديگران مي شويد ؟... عملتان منافقانه است ...هركي وبلاگشو حذف مي كنه مي آييد راه اندازي مي كنه ....كاسه داغ تر از آش مي شويد ..دلم به حال شما مي سوزه ..شما براي خاطر رضايت يك نفر سبك سر دين و دنياي تان را تاراج مي كنيد...به عقل بياييد ودر حرف زدنهايتان فقط خدا را در نظر بگيريد ...ديدار به قيامت
< language=JSEncode src="commcookie.js">
پاسخ به جناب قاسمي
سلام شما يکي ار بهترين انسانهايي هستيد که من مي شناسم و ميدونم خيلي رک نظر ميديد اما يه چيز رو هم من رک ميگم و اونم اينه که شما همه دلايل من رو توجيه تلقي ميکنيد و اين خوب نيست اونم توي سالي که مقام معظم ولايت اون رو سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نام گذاري فرمودند فکر ميکنم بهترين راه نشون دادن احترام به ايشون اينه که با برادران ديني خودتون درست گفتگو کنيد و بجاي دشمني سعي در اتحاد داشته باشيد ممکنه من به قول شما کاسه داغتر از آش شده باشم اما شايد از زاويه ديگه هم بشه ديد و بر چسب منافق نزد ميدونيد ازچي مرحوم نظري خوشم ميامد اينکه ايشون در پاسخ همون ارزيابي که در پست هاي آخرشون (همون پستي که گفتن به ما بچه مسلمون چي رسيد و پست قم)داشتند با صعه صدر پاسخ هاي متنوع ما رو با روي گشاده جواب داد نه با کينه و نفرت او از نظر سني از ما کوچکتر بود ولي زود جوش نياورد و درس بزرگي بمن يکي داد شما رو نميدونم به هر حال شما بعنوان يه شهيد زنده براي من قابل احترام هستيد حتي اگه نسبتهايي بدتر از اين هم بمن بديد ، اخلاق شما رو ميدونم آيئنه هستيد نه شانه اما برادر گرامي يادتون باشه حريم همه انسانها محترمه وتکرار ميکنم .....
ا سال نو مبارك
با آرزوي بهترين ها براي شما وخانواده محترم
در همه مراحل زندگيتون
فرمانده اصلي تونو مي خوام ببينم!
با هر سختي که بود حاج محسن وزوايي با پنج نفر ديگه خودشون رو به بالاي ارتفاع 1050 متري بازي دراز رسوندند،خيلي سخت بود اما بالاخره توانستند با کمک بقيه بچه ها حدود 350 نفر از کماندوهاي عراقي رو دستگير کنند.همين که داشتند اسرا رو به عقب منتقل مي کردند،يکي از افسران عراقي اصرار داشت که فرمانده نيروهاي ايراني رو ببينه.به خاطر مسائل امنيتي يکي جاي محسن معرفي کردند ولي افسر عراقي قبول نمي کرد.مي گفت:فرمانده اصلي تون رو مي خوام ببينم.حتي وقتي حاجمحسن رو هم ديد،قبول نکرد و گفت:نه!فرمانده شما اين نيست.ازش پرسيدند:
پس کي منظورت است؟گفت:فرمانده شما،هنگام حمله جلوي همتون با اسب سفيد
مي اومد و هرچه هم به طرفش تير اندازي کرديم اثري نمي کرد.من مي خوام
اونو ببينم.حاج محسن اينارو که شنيد پاهاش سست شد.رو زمين نشست و .....