اي دردانه خدا!
آنروزها که تو اولين گامهايت را بر ريگهاي سوزان شعب ابي طالب نهادي ، با ديدگان معصوم و پاکت ديدي که درخت اسلام با چه رنجهايي در قلب مسلمين ريشه گرفت و شاخسارش از چه خونهاي پاکي سيراب گشت .
آنروزها که خديجه( سلام الله عليها ) با تمام مهرباني هايش بار سفر بست و راهي کوي يار شد تو چه خوب دريافتي که پدرت نيازمند مادريست صبور و مهربان و چه نيکو « ام ابيها » شدي.
آنروزها که پس از رحلت جانسوز پدر ، علي را تنها يافتي چه نيکو تنها مدافع اولين مظلوم عالم شدي.
اي پاره تن رسول خدا ! اي جگر گوشه پدر ! به خدا که رضاي پدر در رضاي تو بود و رضاي پروردگار بي همتا نيز . اما آنان چه شايسته حقت را ادا کردند.
اکنون مدتي است که پدر مژده وصال داده ، و امروز روز ديگري است .
کودکانش رايک به يک مي بوسد ، حسن ( عليه السلام ) هفت ساله ، حسين (عليه السلام) شش ساله ، زينب ( سلام الله عليها ) پنج ساله و ام کلثوم (سلام الله عليها)سه ساله .
اينک لحظه وداع با علي ( عليه السلام )است . چه دشوار است ، او بايد سي سال بي فاطمه ( سلام الله عليها ) بماند ...
آرام و سبک بار بر بستر خفت ، رو به قبله کرد و درانتظار ماند ، ناگهان شيون از خانه برخاست و علي ( عليه السلام ) تنها ماند با کودکانش.