با پاره هاي گل كه حرف ميزني.؟
دهانت معطر ميشود. بوي ياسين ميدهد لباهايت.
بوي واقعه ميگيرد پلكهايت.
با پاره هاي گل كه حرف ميزني..
دلت ميشود شمس. دلت ميشود ننج..
دلت مي شود افلاك.
با اين پاره ها كهكشانها روشن شده اند. ستاره ها سو سو زده اند.. ابها نماز اجابت خوانده اند.
با اين پاره ها. كوه سجده كرده است.بايد صبور بود بايد زيبا ديد. بايد روشن ايستاد. بايد پاره پاره سوخت.
اين شناسنامه زخم است.چقدر گلي اي ايه تشنه. اي ايه تابناك. اي ايه گريبان چاك. چقدر سينه ات نيستاني ايست.
.چه بوي خوشي داري اي ايه استخوان شكسته.
اي ايه صورت بنفش.چقدر فوارهء زخم هايت اندو ه ناگ است.اي پاره پاره بر نيزه ها. در طلوع. اي افتاب بر پيشاني
.عاشورا داغ ناك..دريا دريا تشنهء نام سرخ توايم.
يا حسين...